به گزارش افلاکیون، رسانهها دقایقی پیش خبر از درگذشت دیگو مارادونا دادند و او چند روز پس از مرخص شدن از بیمارستان، جانش را از دست داد.
مارادونا چندی پیش در بیمارستان بستری شده بود و به دلیل این که در مغزش خون لخته شده بود، تحت عمل جراحی قرار گرفت. دُندیگو با بهبود حالش مرخص شد، اما امروز سرانجام درگذشت.
دیگو مارادونا درگذشت
دیگه ماردونا؛ اسطوره دست خدا
یک فوتبالیست تکرو، نابغه و سرشار از تناقض. دیگو مارادونا مردی که بعید است بسیای از ما بتوانیم نظیرش را در زندگی ببینیم.
زندگی او سرشار از قلههایی است که کمتر کسی روی آن ایستاده، البته قبل از سقوطی مهیب به تاریکترین و عمیقترین نقطه دره ناامیدی. مردی که نتوانست خودش را با شمایل خداگونهای که از او ساخته شده بود، وفق دهد؛ هرچند که حالا به نظر میرسد اینها هم بخشی جدانشدنی از اسطوره مارادونا هستند.
برای این که بتوانید درست و حسابی دیگو مارادونا را بشناسید، ابتدا باید معمای آرژانتین را حل کنید: کشوری که به دیگوها نیاز دارد تا آن را مسیحگونه به سطحی برساند که فکر میکند سزاوارش است. برای شناختن مارادونا باید بدانید که او یک زندگی مملو از پارادوکس داشت، همراه با اشتباهاتی بزرگ و لحظههایی حماسی.
مارادونای واقعی کدام است؟
دیگو پسری از زاغههای وییا فیوریتو در بوئنوس آیرس با استعدادی فوقالعاده که تبدیل به نماینده مردمش شد؟
یا شاید دیگو مارادونا به عنوان خدا، افسانه، کینخواهی بزرگ و تجسم آرزوها و آرمانهای مردم و مهر تاکیدی بر این که آرژانتین بهترین کشور جهان است؟
شاید هم هر دو.
شصت سالگی اسطوره؛ مارادونای واقعی کیست؟
گل دوم مارادونا به انگلیس در جام جهانی ۱۹۸۶ یکی از برترین گلهای تاریخ فوتبال است
سال ۱۹۸۶ فرانسیس کورنخو، مربی وابسته به تیمهای پایه باشگاه آرژنتونیوس جونیورز، مجبور شد به وییا فیوریتو سفر کند تا ببینند سن یک بچه با مدارک شناساییاش تطابق دارد یا نه. او پس از این که تمرین آن بچه را دید، گفت: “خیلی نحیف است، بعید به نظر میرسد ۸ ساله باشد. ”
مادرش، دلما سالوادورا، با گواهی تولد دیگو که از بیمارستان اویتا صادر شده بود، سنش را تایید کرد. حالا به نظر میرسید که فرانسیس در دنیای فوتبال یک چاه نفت پیدا کرده است. او از میان زاغهها جواهری یافته بود. از مارس ۱۹۶۹ به بعد، پیروزیهای تیم تمامنشدنی به نظر میرسید؛ آنها به رکورد ۱۳۶ پیروزی پیاپی رسیدند.
در دوران بچگی دیگو پدرش، یا آنطور که بین رفقایش معروف بود چیتورو، قایقی میراند که احشام را از دهکدهای به دهکده دیگر میبرد و بعد هم مشغول کار در یک کارخانه مواد شیمیایی شد. کارخانه دور از خانه بود و او به ندرت میتوانست خانواده پرجمعیتش را ببیند.
موفقیت پسرش، پنجمین بچه از هشت فرزند او، موجب شد نه تنها “پادشاه کباب” شود که دیگر نیازی هم به کار کردن نداشته باشد. دیگو در ۱۵ سالگی رئیس خانواده شده بود و از پدرش خواست که کنارش قرار بگیرد.
دیگو از همان سنین پایین یاد گرفت که توانایی رهبری یک گام طبیعی برای پیشرفت کردن است؛ به خصوص اگر در هالهای از احساسات هم پیچیده شود.
روبن فاورت، مانند بقیه اعضای تیم، به لطف مارادونا در روزهای میانی هفته در آرژانتین و خارج از این کشور در مسابقات دوستانه بازی میکرد. او میگوید: “آن موقع دوران تلویزیون رنگی بود و همه ما میخواستیم یکی به خانه ببریم، ولی پاداشهای ما را پرداخت نمیکردند. دیگو، که آن موقع ۱۸ ساله بود، پشت همه ما در آمد و به کانسولی (رئیس آرژنتینوس) گفت، اگر پول ما را ندهد، او دیگر بازی نمیکند. ”
پس از آن در انتقالی جنجالی و پیچیده به بوکا جونیورز رفت؛ انتقالی که بیشتر جنجال آن را خود مارادونا به وجود آورد؛ او در مراحل پایانی قرارداد، موضوع را (به اشتباه) به دوست خبرنگارش گفت.
آن وقت بود که اولین انتقال تاریخ فوتبال که توسط رسانهها شکل گرفت، انجام شد؛ آن هم برای بازیکنی که به زحمت ۲۰ سال داشت. قرارداد شکلی سورئال به خود گرفت. انتقالی که در ابتدا به نظر میرسید به قیمت ۱۰ میلیون دلار، خیلی سرراست پیش برود، تبدیل شد به توافقی در آخرین لحظات، آنهم در ازای انتقال قرضی شش بازیکن بوکاجونیورز، مقداری پول نقد و یک چک برای ضمانت. وقتی پای مارادونا وسط باشد هیچ چیز ساده و سرراست پیش نمیرود.